...

...

 

با

  من

       گریه کن

                  بر تنهایی

                                 من

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:28 ق.ظ

می دونیم اون دوران وحشتناک را گذراندی و الان حالت خوب شده و زندگیت از این رو به اون رو شده و شادی و خوشحالی و فعالی.
چرا باز هم صحبت از تنهایی می کنی؟
تو حتی همون موقع که ترک شدی هم تنها نبودی.چشاتو وا کن: این همه آدم که بیشتر از خودت دوست دارند.

اولا که کاش اسمتو می نوشتی.
من نمی دونم کی هستی و چطور حال منو می دونستی و می دونی.
من اون موقع اون طور که تو می گی دوره وحشتناکی نداشتم.اشتباه می کنی.
و در ضمن درسته که الان شاد و خوشحال و فعالم ولی هر آدمی لحظاتی دچار حس تنهایی می شه.
در آخر:من خودم رو اون قدری دوست دارم که بعضی وقتا چوبش را هم خوردم.و بعضا متهم به نارسیسیسم شدم.پس از چیزی که نمی دونید صحبت نکنید.
از این به بعد این حرف ها را به طور خصوصی به خودم بگو.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد