احساسی مثل وقتی که این ژاکت را به من دادی.
سردم بود
و ژاکتی کوچکتر نداشتی
ولی باز هم آستینهایش برایم بزرگ است.
...
موهایت روی شانه هایت ریخته بود
و
آفتاب ظهر به نیمرخت می تابید
و
سایه سینه ات روی سمت چپ بدنت
...
این ژاکت
*******
پ.ن:آقا! یه فکری به حال نوستالژی بکنیم! آخر سر پدرمو در می یاره!