...

...

 

کلمات آن قدر تکرار می شوند که معنی شان را فراموش می کنیم.فراموش می کنیم نهال فقط یک اسم نیست  نهال شروع زندگی است.

نهالی می کارم از خودم.

هر روز نگاهش می کنم

بزرگتر و بزرگتر می شود.

نهال فرصتی به من داد تا نهالی بکارم از خودم.

هیچ نهالی را این گونه دوست نداشته ام.

غیر از آنکه اسمش زیباست باز هم چیزی برای گفتن به او دارم:

 بخشش.من بخشیده ام نهال را.

 شادی .نهال خودم را می گویم.

 

من و تو نهالم را نگاه می کنیم

تو عاشقم می شوی

می گویی شیدایت کرده ام.

شیدایی چیست؟

من کلمات را بلد نیستم  می توانم بگویم:

عاشقم.عاشق تو.

شاید نهال نبود که این فرصت را به من داد که نهالی بکارم ار خودم.

شاید نهال نبود که بخششم را باعث شد.

این تو بودی.

تو بودی که مرا از آن سیاه چاله نابودیم بیرون کشیدی

و

چنان مرا روی دستانت بلند کردی که همه جا را دیدم

و آن سیاه چاله را

  تا ته دیدم.

دیگر نمی خواهمش.

در آغوشم بگیر

دیگر نه من چنگ می اندازم و نه تو

در آغوشم بگیر.

 

صدایی هست همیشه در گوشم.

راست می گویی یک جای کار می لنگد.

کاش زودتر می گفتی.

لنگیدن مشکلی است فیزیکی.

پایم درد می کند

می لنگد.

تو درد می کنی

می لنگم.

 

چیزی در من می گذرد

برقی

چیزی

احساس ترس

دستت را می گیرم

گرم است

امنیت

می خندم

«خنده ات چیست؟»

«رهایی است...»

   famous blue raincoat

It’s four in the morning, the end of December
I’m writing you now just to see if you’re better
New York is cold, but I like where I’m living
There’s music on Clinton street all through the evening.

I hear that you’re building your little house deep in the desert
You’re living for nothing now, I hope you’re keeping some kind of record.

Yes, and Jane came by with a lock of your hair
She said that you gave it to her
That night that you planned to go clear
Did you ever go clear?

Ah, the last time we saw you you looked so much older
Your famous blue raincoat was torn at the shoulder
You’d been to the station to meet every train
And you came home without Lili Marlene

And you treated my woman to a flake of your life
And when she came back she was nobody’s wife.

Well I see you there with the rose in your teeth
One more thin gypsy thief
Well I see Jane’s awake,
She sends her regards.

And what can I tell you my brother, my killer
What can I possibly say?
I guess that I miss you, I guess I forgive you
I’m glad you stood in my way.

If you ever come by here, for Jane or for me
Your enemy is sleeping, and his woman is free.
Yes, and thanks, for the trouble you took from her eyes
I thought it was there for good so I never tried.

And Jane came by with a lock of your hair
She said that you gave it to her
That night that you planned to go clear

Sincerely, L. Cohen

 

...

تو می دانی

که امنیت بلال شیردانه ای است

که در قفس به تو نصیب می شود

...

ا.بامداد